ساز دل


من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

باز هم صدای ساز می آید در خلوت گرگ و میش من

صدای ساز بی قراری

و تبل شکست دارد میزند به دیوار ذهنم

و انگار که هر ضرب پمپاژ خون در وجودش باشد، 

می زند یکریز و بی امان

...

و اینجا با من

دودلی هایی که بلعیده می شوند و بالا می آیند.. و

روایت بی سر و ته راههای رفته و نرفته

...

می بینی...؟ پرچم سیاه قفس در باز من را

فاتحه خوانی است، بیا... 

سلطان آرزویم زمین خورده،... نه اینکه مرده باشد نه...

لا به لای هیاهوی آشفته تکرار، کم شده... باید

سیم هایش را محکمتر کنم

ساز دلم نا کوک است...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب:, 23:7 توسط فاطمه صلاحی| |